به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری فارس، شناسنامهها شرط حیات ما نیستند، اما شرط هویت ما هستند، بی شناسنامه زنده هستیم، اما وجود نداریم، بی شناسنامه دیده میشویم، اما در حساب نمیآییم، پس هویت ما درگرو شناسنامههای ماست.
شعر هم در مثال مانند انسانی است که هویت خود را نه از شناسنامه، بلکه از شناسنامههای خود دارد، افرادی که آنچنان در اجتماع ادبی درهمآمیخته و خود را صرف آن کردهاند که نقشی فراتر از یک فرد در جامعه یافتهاند و نام آنها منشاء شناخت و معرفی یک فرهنگ شده.
استاد محمدجواد محبت شاعر بامحبتی است که میتوان او را یکی از شناسنامههای شعر انقلاب معرفی کرد، شاعری که نام فامیل او، معرف ذات اوست، مردی که شاعران به لطف مهربانش عمو جواد صدایش میکنند و این عطوفت ایشان نه تصنعی است و نه به عادت، بلکه خمیرمایه و سرشت ایشان است، آنچنانکه در کوتاهترین برخورد با شعر ایشان میتوان به این مسئله پی برد و چه نشانهای بالاتر از شعر (دو کاج) که سالهاست به کودکان این مرزوبوم آموزش نوعدوستی میدهد و بزرگترها را به مهربانی دعوت میکند.
بیشک میتوان گفت محمدجواد محبت شعرهایش را زندگی کرده، از مصاحبت با او میتوان شعرش را دید و با خواندن اشعارش، خودش را شناخت، چه اینکه سر مویی جدایی و تفاوت بین این دو نمیتوان پیدا کرد،. بیتردید چنان شعرهای لطیفی فقط میتواند سرچشمهای چنین زلال داشته باشد و چنان جان مهربانی فقط میتواند چنین اشعار لطیفی خلق کند با این اوصاف میتوان گفت جناب محبت جلوهی جمالی شعر انقلاب و از آینههای روزگار ماست. عمرشان دراز باد.
*ابر
مهربان شد با خاک
خاک
مهربان شد با گل
گل
مهربان شد با خورشید
اینکه در دستتو پژمرد چه بود؟
ابر؟
یا گل؟
یا خورشید؟
خاک، بهتر میداند
عمر عاشق کوتاهتر از عمر گل است
قلب را فرصت حضور دهید
*(شعر از محمدجواد محبت)
سورنا جوکار تیرماه 95
نظر شما